در گذرگاه زمان...
خبر آمدنت، میرود باغ به باغ، میرود شهر به شهر، مردمان یمن و مصر وتونس، مردمان لیبی، مردمان بحرین،سوریه، همه عالم به تمنای تو بر خاسته اند، لحظه ی آمدنت نزدیک است. شور و حالی بر پاست

 

روي آن شيشه تبدار تو را "ها" کردم
اسم زيباي تو را با نفسم جا کردم

حرف با برف زدم سوز زمستاني را
با بخار نفسم وصل به گرما کردم

شيشه بد جور دلش ابري و باراني شد
شيشه را يک شبه تبديل به دريا کردم

عرقي سرد به پيشاني آن شيشه نشست
تا به اميد ورود تو دهان وا کردم

در هواي نفسم گم شده بودي اي عشق
با سرانگشت ، تو را گشتم و پيدا کردم

 

 

 

با سرانگشت کشيدم به دلش عکس تو را
عکس زيباي تو را سير تماشا کردم

و به عشق تو فرآيند تنفس را هم
جذب اکسيژن چشمان تو معنا کردم

باز با بازدمي اسم تو بر شيشه نشست
من دمم را به اميد تو مسيحا کردم

پنجره دفترم امروز شد و شيشه غزل
و من امروز بر اين شيشه تو را "ها" کردم

آن قدر آه کشيدم که تو اين شعر شدي
جاي هر واژه، نفس پشت نفس جا کردم

 

 

 

 

 

 

 

 

اینک ای شعر مه آلوده خداحافظ تو
ختم این شعر نفسگیر در اینجا کردم

 

 

ارسال در تاريخ سه شنبه 10 اسفند 1389برچسب:شیشه","تب","شعر","واژه","ابری","نفس",, توسط آوای خسته ( هانیه )

 

راز زندگی


در افسانه ها آمده روزی که خداوند جهان را آفرید فرشتگان مغرب

را به بارگاه خود فراخواند و از آنها خواست تا برای پنهان کردن

راز زندگی پیشنهاد بدهند.

یکی از فرشتگان به پروردگار گفت: آن را در زمین مدفون کن

فرشته دیگری گفت: آن را در زیر دریاها قرار بده

سومی گفت: راز زندگی را در کوهها قرار بده

ولی خداوند فرمود: اگر من بخواهم به گفته های شما عمل کنم

فقط تعداد کمی از بندگانم قادر خواهند بود آن را بیابند

در حالی که من می خواهم راز زندگی در دسترس همه بندگانم باشد

در این هنگام یکی از فرشتگان گفت: فهمیدم کجا ای خدای مهربان

راز زندگی را در قلب بندگانت قرار بده

زیرا هیچکس به این فکر نمی افتد که برای پیدا کردن آن باید به قلب

و درون خودش نگاه کند و خداوند این فکر را پسندید
.

 

ارسال در تاريخ سه شنبه 10 اسفند 1389برچسب:خدا, توسط آوای خسته ( هانیه )

حافظ

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را

صائب تبریزی 

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

شهریار

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را
هر آنکس که چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را

فاطمه دریایی

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلأ
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را.....؟؟؟


ارسال در تاريخ یک شنبه 8 اسفند 1389برچسب:خال","حافظ","تبریزی",دریایی","شعر","شیراز","سمرقندو بخارا", توسط آوای خسته ( هانیه )

 

در شهریور 1323زمانی که نیروهای انگلیسی و دیگر متفقین تهران را اشغال کرده بودند، حسین گل گلاب تصنیف سرای معروف، از یکی از خیابان های معروف شهر می گذرد.
او مشاهده می کند که بین یک سرباز انگلیسی و یک افسر ایرانی بگو مگو می شود و سرباز انگلیسی، کشیده محکمی در گوش افسر ایرانی می نوازد. گل گلاب پس از دیدنِ این صحنه، با چشمان اشک آلود به استودیوی روح الله خالقی (موسیقی دان) می رود و شروع به گریه می کند.
غلامحسین بنان می پرسد ماجرا چیست؟ او ماجرا را تعریف می کند و می گوید:
کار ما به اینجا رسیده که سرباز اجنبی توی گوش نظامی ایرانی بزند ! سپس کاغذ و قلم را بر می دارد و با همان حال، می سراید:
ای ایران ای مرز پرگهر
ای خاکت سرچشمه ی هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای دشمن! ار تو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم...


همانجا، خالقی موسیقی آن را می نویسد و بنان نیز آن را می خواند و ظرف یک هفته، تصنیف "ای ایران" در یک ارکستر بزرگ اجرا می شود.


سرود «اي ايران» دقيقا در 27 مهر ماه سال 1323 در تالار دبستان نظامي [دانشکدۀ افسري فعلي] و در حضور جمعي از چهره‌هاي فعال در موسيقي ايران متولد شد. شعر اين سرود را «حسين گل گلاب» استاد دانشگاه تهران سروده بود، و از ويژگي‌هاي آن، اول اين است که تک‌تک واژه‌هاي به کار رفته در سروده، فارسي است و در هيچيک از ابيات آن کلمه‌اي معرب يا غير فارسي وجود ندارد. سراسر هر سه بند سرود، سرشار از واژه‌هاى خوش‌تراش فارسى است. زبان پاكيزه‌اى كه هيچ واژه بيگانه در آن راه پيدا نكرده است، و با اين همه هيچ واژه‌اى نيز در آن مهجور و ناشناخته نيست و دريافت متن را دشوار نمى‌سازد.

دومين ويژگي سرود «اي ايران» در بافت و ساختار شعر آن است، به‌گونه‌اي که تمامي گروه‌هاي سني، از کودک تا بزرگ‌سال مي‌توانند آن را اجرا کنند. همين ويژگي سبب شده تا اين سرود در تمامي مراکز آموزشي و حتي کودکستان‌ها قابليت اجرا داشته باشد.

و بالاخره سومين ويژگي‌اي که براي اين سرود قائل شده‌اند، فراگيري اين سرود به لحاظ امکانات اجرايي است که به هر گروه يا فرد، امکان مي‌دهد تا بدون ساز و آلات و ادوات موسيقي نيز بتوان آن را اجرا کنند.

آهنگ اين سرود که در آواز دشتي خلق شده، از ساخته‌هاي ماندگار «روح‌الله خالقي» است. ملودي اصلي و پايه‌اي کار، از برخي نغمه‌هاي موسيقي بختياري که از فضايي حماسي برخوردار است، گرفته شده.

اين سرود در اجراي نخست خود به‌صورت کر خوانده شد. اما ساختار محکم شعر و موسيقي آن سبب شد تا در دهه‌هاي بعد خوانندگان مطرحي همانند «غلامحسين بنان» و نيز «اسفنديار قره‌باغي» آن را به‌صورت تک‌خواني هم اجرا کنند.

در سالهاي اوليه پس از انقلاب، اين سرود براي مدت کوتاهي به‌عنوان «سرود ملي» از راديو و تلويزيون ايران پخش مي‌شد، اما بعدا چند سالي از رسانه‌هاي داخلي حذف شد تا در دهۀ اخير که باز در مناسبت‌هاي مختلف تاريخي، آن را مي‌شنويم.

 

ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاكت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای
دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاك پاك میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاك ایران ما


سنگ كوهت دُر و گوهر است
خاك دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل كی برون كنم
برگو بی مهر تو چون كنم
تا
گردش جهان و دور آسمان بپاست
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد اين جان ما
پاینده باد خاك ايران ما


ایران ای خرم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیكرم
جز مهرت بر دل نپرورم
از
آب و خاك و مهر تو سرشته شد دلم
مهرت ار برون رود چه می شود دلم
مهر تو چون ، شد پیشه ام
دور از تو نیست ، انديشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد اين جان ما
پاینده باد خاك ایران ما

" گاه نوشته های محمدعلی بنان"

 

ارسال در تاريخ یک شنبه 8 اسفند 1389برچسب:ای ایران,"شعر","بنان","خالقی","حسین گل گلاب","متفقین","انگلیس","کنسرت",, توسط آوای خسته ( هانیه )
حدّ پروازم نگاه توست بالم را نگیر
سهم‌ام از شادی تویی با اَخم حالم را نگیر
راه سخت و سبز بودن با تو را آسان نکن‌
جاده‌های پیچ در پیچ شمالم را نگیر
کیستی‌؟ پاسخ نمی‌خواهم بگویی هیچ‌وقت‌
لذّت درگیری حل سؤالم را نگیر
من نشانی دارم از داغ تو روی سینه‌ام‌
خواستی دورم کن از پیشت‌، مدالم را نگیر
خاطرت آسوده با ببر نگاهم گفته‌ام‌
با همین بازیچه‌ها سر کن‌، غزالم را نگیر
زندگی تنها به من قدر تو فرصت داده است
بیش از این‌ها خوب باش از من مجالم را نگیر
خسته از یکرنگی‌ام می‌خواهم از حالا به بعد
تا ابد پاییز باشم‌، اعتدالم را نگیر
ارسال در تاريخ جمعه 6 اسفند 1389برچسب:علی مولوی","پرواز",غزال"," شعر",, توسط آوای خسته ( هانیه )


دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد

پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود.

دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر
...
ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت

و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.

در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می

کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر

روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را

به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می

انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت

پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست

خواهد داشت.

دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می

زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.

در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره

ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب،

هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست های خود نامه

می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به

شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن

شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.

روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه

پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را

که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال

تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که

پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک

بار هم موهایش را کوتاه نکرد.

دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد

دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و

کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته

ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.

دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در

شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که

پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند

ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد.

در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد

چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.

زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت

سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم

ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج

می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای

زیبا تا کرد.

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با

مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از

او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر

بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر

را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی

خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت.


زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها

زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود

را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن

پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه

را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم،

مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.

چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک

زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.

مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر

روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه،

در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و

گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن

را برای من نگهدارید؟

پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.

مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود

که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و

پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟

مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت

پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری

روی کتاب خانه پیدایش کردم.

پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟

پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟

کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::

معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.
-----
 

ارسال در تاريخ جمعه 6 اسفند 1389برچسب:دوست, عشق, زندگی, کتاب خانه, ستاره,, توسط آوای خسته ( هانیه )
 
 
 
 
ولادت پیامبر«صلی الله علیه و آله»
 
به اتفاق علمای شیعه ،در این روز ، هنگام فجر روز جمعه در مکه معظمه ولادت با سعادت حضرت سیدالانبیاء محمد مصطفی«صلی الله علیه و آله»واقع شده است.ولادت آن حضرت با سلطنت انوشیروان عادل مقارن بود و در آن سال اصحاب فیل هلاک شدند.«تاریخ الموالید:ص5 و مصباح المتهجد:ص733 و تهذیب الاحکام:ج6ص2 و ....»
نام آن حضرت محمد«صلی الله علیه و آله»و کنیه ایشان ابوالقاسم است. نام پدر آن حضرت عبدالله،و نام مادر ایشان آمنه بنت وهب است.«اعلام الوری ج1ص43-45و کشف الغمه ج1 ص15»
در هنگام ولادت ،نوری از پیشانی آن حضرت لامع بود و بوی مشک از ایشان ساطع می گشت.نوری در آن شب از سمت حجاز ساطع شد و در تمام عالم منتشر گردید.تخت پادشاهان سرنگون شد،و همه آنان در ان روز لال بودندو نمی توانستند سخن بگویند.
ملائکه مقرب و ارواح اصفیای پیامبران در هنگام ولادت ان حضرت حضور یافتند، و رضوان خازن بهشت با حوریان نازل شدند،و ابریقهاو تشت از طلا و نقره و زمرد بهشت حاضر کردند و برای حضرت آمنه شربت ها از بهشت آوردند که او بیاشامد. ان حضرت را بعد از ولادت به آبهای بهشت غسل دادند و به عطرهای فردوس معطر کردند.«حق الیقین ص27»
 
معجزات ولادت پیامبر«صلی الله علیه و آله»
 
در روز ولادت آن حضرت هر بتی که در هر جای عالم بود به رو رد افتاد و چهارده کنگره از ایوان کسری فرو ریخت. دریاچه ساوه که آن را می پرستیدند خشک و بدل به نمک زار شد.در وادی ساوه که سالها بود کسی آب در آن ندیده بود آب جاری شد.آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود، در شب ولادت آن حضرت خاموش شد.علم کاهنان و سحر ساحران باطل گردید،و طاق کسری از میان به دو نیم شد که تا امروز نمایان است.«امالی صدوق ص 361-360 و حلیه الابرار ج1 ص23 و بحارالانوار ج 15ص 257و.....»
هنگام ولادت آن حضرت این ندا از آسمان شنیده شد جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا«سوره اسراء آیه 81 و بحارالانوار ج 15ص274و... »
 
خصوصیات حضرت«صلی الله علیه و آله»
 
هرگز مگس بر بدن آن حضرت نمی نشست.هرگاه چشم مبارکش خواب بود دلش بیدار بود،و میدید و میشنید،چنانکه در بیداری میدید و میشنید.حضرت از قفای خود چنان میدید که از پیش رو میدید.
بر هر حیوانی که سوار میشد هرگز پیر و لاغر نمیشد.آن حضرت حماری به نام یعفور داشتند. هر زمانی که فرماان میداد فلان مرد را حاضر کن ،به در خانه اش میرفت و سر بر در میکوفت و به اشاره او را حاضر می ساخت.«قلائدالنحور ج ربیع الاول ص110-112»
از خصوصیات ولادت پیامبر «صلی الله علیه و آله»آن بود که ختنه کرده و ناف بریده و پاک از آلایش خون وغیره متولدشد.همچنین در وقت ولادت از پا به زیر آمد نه از سر. هنگام ولادت رو به کعبه به سجده افتاد وچون سر از سجده برداشت دست به سوی آسمان بلند کرد و به وحدانیت خداوند و رسالت خود اقرار نمود، وسپس نوری از او ساطع گردید که مشرق و مغرب عالم را روشن نمود.«حق الیقین ص26»
 
معجزات حضرت«صلی الله علیه و آله»
 
پیامبر معجزات بسیاری داشت که از جمله آنها نمونه هایزیر است.
1.مستجاب شدن دعای ایشان در زنده شدن مردگان و بینا شدن کوران و شفا یافتن بیماران
2.سخن گفتن ان حضرت با حیوانات
3.آگاهی بر همه لغات و قدرت بر سخن گفتن به همه آنها
4.مهر نبوت بر پشت مبارکش جای گرفته بود و نور ان بر نور آفتاب زیادتی می کرد.
5.آب از میان انگشتان مبارکش جاری شد، به قدری که جمعی سیراب شدند.
6.سنگریزه در دست مبارکش تسبیح می گفت، و مردم می شنیدند.
7.وجود مقدسش در آفتاب سایه ای نداشت.
8.هرگاه آب دهان مبارک به چاهی می افکند در آن چاه برکت به هم می رسید و پر از آب می شد. آب دهان مبارک را به هر صاحب دردی می مالید شفا می یافت.
9.دست مبارک آن حضرت به هر طعامی که می رسید با برکت می شد و از آن طعام جماعت کثیری را سیر می کرد.
10.هر گاه بر زمین نرمی راه میرفت جای پایش نمی ماند .
روز ولادت آن حضرت روز شریف و با برکتی است که از قدیم الایام صالحین از آل محمد«صلی الله علیه و آله و سلم» حرمت آن را نگاه داشته اند، و حق آن را ادا کرده و روزه گرفته اند.کسی که روز 17 ربیع الاول را روزه بگیردخداوند متعال ثواب یکسال روزه را به او می دهد. در این روز صدقه دادن و زیارت مشاهد مشرفه و انجام خیرات و مسرور کردن اهل ایمان مستحب است.«مسار الشیعه ص30»
 
ولادت امام صادق«سلام الله علیه»
 
در17 ربیع الاول سال 83 هجری ولادت با سعادت امام جعفر صادق«سلام الله علیه»در مدینه منوره اتفاق افتاده است.«مناقب آل ابیطالب ج4 ص280 و بحارالانوار ج 47ص 194»
نام مبارک آن حضرت جعفر وکنیه شریفش ابوعبدالله و لقب نورانی حضرت،صادق است.پدر بزرگوارش امام محمد باقر«سلام الله علیه» ،و مادر گرامی ان حضرت ام فروه است، که امام صادق«سلام الله علیه»درباره ایشان میفرمایند:
 
«مادرم از بانوان با ایمان و پرهیزکار و نبکوکار بود،و خدا نیکوکاران را دوست دارد»«کافی ج 1ص 472 و بحارالانوار ج47ص 7»
 
امام صادق «سلام الله علیه» هفت پسر و چهار دختر داشتند که عبارتند از :امام موسی کاظم«سلام الله علیه»،اسماعیل، عبدالله، محمد دیباج، اسحاق، علی عریضی،عباس ،ام فروه ،اسماء و فاطمه«.«مناقب آل ابیطالب ج4 ص280»
در شمایل آن حضرت گفته اند :آن حضرت میانه قد و افروخته رو و سفید بدن و کشیده بینی و موهای ایشان سیاه و مجعد و بر گونه ایشان خال سیاهی بود«مناقب آل ابیطالب ج4 ص280 و بحارالانوار ج 47 ص 9»

.

ارسال در تاريخ چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, توسط آوای خسته ( هانیه )

 

 

حجت الاسلام دانشمند :

اگر من از مظلومیت رهبر بگویم شاید دلتان خون بشود ، خیلی مظلومند ایشان .

این موضوع را من با یک واسطه می گویم .

با یکی از محافظ های آقا در حرم امام رضا (ع) روبروی ضریح،دو به دو با هم بودیم

گفتم از آقا چه خبر ؟

میگفت ما روزهای دوشنبه، ( این را میگفت و گریه میکرد ) می رویم

به خانواده شهدا سرکشی میکنیم .  آقا می فرمودند به خانواده

شهدا نگویید که ما می آییم که به زحمت نیافتند .

یک ربع قبل آقا در ماشین هستند ما درب میزنیم و میگوییم آقا می خواهند

 تشریف بیاورند منزل و یک سلام و علیکی با مادر و پدر شهید نمایند .

یکبار رفتیم درب خانه دو شهید، من خودم رفتم

دیدم درب باز است و آب و جارو کرده اند.

            درب زدم ،

                         مادر شهید آمدند دم درب و گفتند:  آقا کــــــــــو ؟

                                 گفتم: کدام آقا ؟

گفت : مقام معظم رهبری کجاست ؟

گفتم : شما از کجا می دانید ؟

شروع کرد به گریه کردن،

 گفت دیشب خواب بچه هام را دیدم، بچه ها آمدند گفتند

خوش بحالت، فردا سید علی می خواهد بیاید خانه تان .

 اینجا که رسید، مقام معظم رهبری هم رسیدند به درب خانه .

بعد مادر شهید گفت من خواب دیدم که امام هم تشریف آوردند و گفتند

فردا سید علی آقا می خواهند بیایند، ما هم تبریک می گوییم .

و یک مطلبی هم امام فرمودند و پیغام دادند که من به شما بگویم .

        مقام معظم رهبری فرمودند چه پیغامی !؟

  مادر شهید گفتند : امام فرمودند سلام ما را به سید علی آقا برسانید و به ایشان

 بگویید اینقدر از خدا طلب مرگ نکن ! فرج نزدیک است انشاءالله .

      آقا خیلی گریه کرد  . . .

   

  ******

حجت الاسلام دانشمند :

مظلوم است آقا . یک کاری نکنیم که اگر گره ای نمی توانیم باز کنیم ،

 لااقل گره بر گره نیاندازیم .این واقعاً ظلم است ، خدا نمی بخشد .

در این دنیا مرکز شیعه فقط ایران است .

افغانستان ، پاکستان ، مصر ، عربستان و عراق را ببینید .

 در ممالک اسلامی کجا شیعه همه کاره است ،

ایران مرکز شیعه است ، دل امام زمان ( عج ) به شما بسته شده

 و  امید امام به شماست.

ارسال در تاريخ چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, توسط آوای خسته ( هانیه )

صفحه قبل 1 ... 9 10 11 12 13 ... 16 صفحه بعد