بانوي فاطمي سرشت
روزی که علی بن ابیطالب با عقیل مشورت کرد و از آن پیر نسب
شناس همسری خواست که ( ولدتها الفحوله ) فرزندانش شیر
مردان روزگار باشند ، هیچ کس حتی عقیل نفهمید که چرا و از
چه جهت ؟ اما تو را نمی دانم . تا بحال فکر نکرده بودم شاید می
دانستی . پس بگذار بگوئیم نمی دانستی .
تو ! فاطمه کلابیه ! که به پاکدامنی شهره بودی . . . اما چون تو
کم نبودند در آن عصر و او تو را برگزید . نمی دانم آنروز به او
چگونه جواب دادی ، اما آنقدر می دانم که نو عروس خانه حیدر
شدی .
نامت فاطمه بود ؛ اما دوست نداشتی فاطمه صدایت کند .
نخستین بار که تو را فاطمه خواندند ، نشستی و در غم تنهاترین
بانوی آسمانی ، زار گریستی و یادش را در دل زنده نگاه داشتی .
خود را با آفتاب عظمت او مقایسه نمودی و گفتی : " مرا فاطمه
مخوانید . فاطمه کوثر رسول است ، مادر هستی است . من کنیز
اویم ، البته اگر این افتخار نصیبم شود . "
و باز مردم دهان ناپاک مدینه سخن آغاز کردند که دیگر حسنین و
زینبین روز خوشی نمی بینند ! (مگر نه اینست که همین مردم
آنها را یتیم کرده بودند با یاری نکردن علی و فاطمه ؟؟! ) اما آن
روز تو با علی شرطی کردی که :
مولای من ! دیگر مرا فاطمه مخوانید که با هر بار بردن نام آن کوثر
رسول تن کودکان را لرزان می بینم ! روز اول به خدمت زینب
رفتی که طفلی ٦ ساله بود و گفتی که به خدمت خانه و شما
آمده ام ! کدبانوی خانه شمائید خانمم ! و این گونه زندگی آغاز
شد تا آن زمان که خدا به تو و علی فرزندی عطا کرد .
و باز هم شروع کردند که : دیگر تمام شد . فرزند خودش که بیاید
دیگر اولاد زهرا از چشم می افتند اما ...
آن روز که برخاستی کودکان و علی بر سر سفره غذا بودند .
عباست را آرام در آغوش گرفتی و نزدشان رفتی و ناگهان همه
دیدند بجز زمین که بر گرد سر این کودکان و پدرشان می چرخد
کودک شیرخواره ای و مادرش نیز خود به تنهایی گردشی عظيم
آفریده اند که عالميان را انگشت حیرت به دهان گذاشته ...
عباس من به فدایتان ! آرام آرام می گفتی و می گریستی . به
فدای تو حسن جان ! به فدای تو زینب جان . به فدای تو ام کلثوم
و ناگهان دیگر فدایش کردی ... به فدایت شود حسین فاطمه .
من کنیز این خانه ام و شمایان اربابان فضل و کمال ! کنیززاده را
چه به برابری و برادری با شما ...
آری ، تو کوثر رسول نبودی ؛ اما درس آموخته مکتب او بودی ، اما
اکنون بقیع ، مهمانی تازه دارد . رفتی و عاشقانه در جوار مادر
علی ( علیه السلام ) و فرزند او امام حسن مجتبی ( علیه
السلام ) رخ در خاک دلربای بقیع کشیدی .
غروب غم انگيز تو بانوی فاطمی سرشت را به حق باوران و
شيفتگان خاندان رسول اکرم ( صلوات الله عليه ) تسلیت می
گوييم
برگرفته از سايت:ayehayeentezar
نظرات شما عزیزان:
ممنونم که لینکم کردید دوست دترید شما را به چه عنوانی لینک کنم
یا ام البنین