با خدا راز و نیاز میکنم
آخر سر، یک سجاده خیس به جا می ماند و یک دل خالی از درد و دلتنگی....
خدایا
برای آنكه نزد تو آیم در جستجوی شفیعی بودم، واسطه ای می جستم تا مرا به حضورت بپذیری، میانجی طلب می كردم تا مرا از درت نرانی.
و خدایا، مهربان تر از تو نیافتم.
...
********
کوله بارت بر بند
شاید این چند سحر فرصت آخر باشد
که به مقصد برسیم
بشناسیم خدا و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم...
میشود آسان رفت
میشود کاری کرد
که رضا باشد او....
یه ترانه هست که میگه:
آره مثل تو؛ تو دنیا کمه
فقط دلم با تو خاطر جَمعه
بیا خوش باشیم که این زندگی
فقط صد سالِ اولش غمه
عاشق این بیت آخرشم. یه جورایی بهم امیدواری میده
ادامه ی مطلب یادتون نره
ادامه مطلب...
صفحه قبل 1 صفحه بعد