در گذرگاه زمان...
خبر آمدنت، میرود باغ به باغ، میرود شهر به شهر، مردمان یمن و مصر وتونس، مردمان لیبی، مردمان بحرین،سوریه، همه عالم به تمنای تو بر خاسته اند، لحظه ی آمدنت نزدیک است. شور و حالی بر پاست

 

تقدیم به عشق قشنگم...

تمنا

مست از باده ی چشمان توام ای یار،نگاهی

بر منِ افتاده ز پا کن به مروت، گاهی

شده ام آواره و سر به کوهساران داده ام

عاشق روی توام و جز کوی توام نیست پناهی

عمر من ، هر چه داشتم در طلبِ عشقِ تو دادم

دل و دین بردی به یغما، تو دگر زمن چه خواهی

از غمِ غربتِ دستای تو با قلبِ شکسته

ناله ها گلایه ها ، دارم به درگاهِ الهی

دلِ من غرقِ تمنای وصال است ای جان!

تو به خون می کشی دریای دلم از چه گناهی!

غربت و غصه و غم بس، تو بیا خاطرِ هانی

توی کوچه های بی چراغ شب بزن یه راهی

 

 

آوای خسته (هانیه)

 

ارسال در تاريخ یک شنبه 21 فروردين 1390برچسب:خدا,تمنا,وصال , عشق,دین,یغما,مست,چشمان,یار, توسط آوای خسته ( هانیه )

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد